2777
2789

من تو مرز ۲۶ سالگیم،  بیست سالم بود که یه خواستگار داشتم و قبولش نکردم بعد از اون دیگه خواستگار نداشتم  شیش سال فروشندگی میکردم و صاحبکارام بهم گه گاهی میگفتن یکنفر از دوستام ترو خواستگاری کرده ولی ما خودمون ردش کردیم   و این میشد کسایی من ازشون خوشم میومد آدمای ازدواجی نبودن و اونا هم تمایلی به من نداشتن اونایی که قصد ازدواج داشتن پسند من نبودن و من اهل دوستی نبودم تمام این سالا یه رفیق پسر داشتم که چند وقتی بهم ابراز احساسات می‌کرد و در نهایت چند روز پیش بعم گفت استخاره گرفتم و به پدرم راجب تو حرف زدم ولی امروز میگه پدرم گفته راجب طایفشون  چیزای خوبی نشنیدم و به دختره قول ازدواج نده و پسره هم الان بهم  میگه   کاش امیدارت نمیکردم و  بهت نمی‌گفت الان  تو این مدت اینهمه بهم ابراز احساسات کردیم  مگه میشه دیگه دوست معمولی باشیم چقدر من بدشانسم نمیدونم چیکار کنم حالم خوب نیست 🙂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز