نرو فعلا استرس و فشار عصبی برای پدرت خوب نیست
عزیزم نروویکم طاقتتوببربالا حتماهمتون روتون فشار روحی روانی هست میدونم سخته ولی تحمل کن مادرتون هم شایدقلباپشیمونه واقعا
پشتش باش وآشتی کنیدجلوی دیگران مخصوصاهیچوقت نشون ندین قهرین
ممکنه ناراحت بشی ولی من تو و آبجیتو مقصر میدونستم و میدونم، شماها اصن موقعیت شناس نیستید اشتباه کردید بعد توقع دارید مادرتون بیاد عذرخواهی؟ بمون و عذرخواهی کن و کمک مادر باش، بحران حل میشه، بری فقط بدتر کردی همه چیو. از ما گفتن بود خودخواه نباشین انقد
آخه چه توقعیه تواین مهمونداری بیادغذاهم درست کنه ببره مدرسه نمیدونم چرااین بچه هایکم درک نمیکنن
خوب الان بنظرم مادرت کمی تحت فشاره
الان شما و خواهرت باید شرایط رو بیشتر درک کنید
خود شما آماده میکردی برای خواهرت و بهش آموزش بده که بعضی وقتا شرایط اونجوری که میخواییم پیش نمیره
دوسه روز بمون یکم اوضاع اروم‌بشه بعد برو..من‌نمیدونم مهمون چندروزه اومدن اونم‌برای کسی که جراحی قلب کرده دیگه چه کاریه..نمیدونن باید اطرافش خلوت وساکت باشه.تشنج وشلوغی نباشه.مگه چه کاری از دستشون برمیاد
بیچاره مامانت
اول اینکه چرا مامانت بیاد از شما عذر خواهی کنه؟؟؟!!!الان شما که بزرگی و دانشجویی باید شرایط مادرت درک کنی،خانه داری،مهمان داری،رسیدگی به پدرت که مریضه و استرس جراحی پدرت همه رو دوش مادرت!!بعد خواهر کوچیکت میگه چرا جشنواره غذا شرکت نکردم؟!!اینهمه توقع از کجا میاد؟چون مادره باید همه چی به دوش بکشه؟!نمیشد شما برای خواهرت غذا درست کنی ببره؟؟نمیشه یه کم بزرگترها رو درک کنید؟!
درضمن جلوی مهمان باهم بحث نکنید،بذارید برای تنهایی خودتون!دلم برای مادرت سوخت،خدا کمکش کنه
همون بگو اون بنده خدا الان هزار تا خرج داره اونا هم اومدن چیکار بیاید و چندساعت بمونید برید دیگه درک ندارن طفلک ماده هم خسته شده و عصبانی معلوم نیست به شوهرش برسه یا به مهمونها یا اورتهای این دو تا دختر بشنوه بیچاره دلم به حاله مادره واقعا سوخت
بنده خدا مادرش اوضاع خوبی نداره..شوهرش میخواد عمل قلب بشه.مهمون داری کنه یا دعوای بچه ها رو سروسامون بده...دیگه این وسط جشنواره غذا دیگه قوز بالاقوزه..بنظرم استارتر به خواهرش کمک میکرد غذا برای مدرسه آماده میکرد..الانم بدون اینکه از دل همدیگه دربیارن نره خوابگاه.آشتی کنن بعد بره
