2777
2789
عنوان

بلیت بگیرم همین الان برم یا بمونم و تحمل کنم یه هفته

| مشاهده متن کامل بحث + 696 بازدید | 67 پست
تازه کم شدن.۸تا موندن...نمیدونم..نمیشه راحت درمورد فامیل وحانواده ای قضاوت کرد.حتمااینجوری راحت تری ...

۸ نفر مهمون حتی اگر کمک هم بکنن ،بازم زحمت دارن،شلوغی دارن ،جمع و جو دارن و هزار تا زحمت،آرامش خونه بهم میریزه!تازه ۲۴ نفر بودن الان شدن ۸ تاااااا

بخدا مغزم سوت کشید،تازه میگه بابام از حضور فامیلاش خوشحاله!باید هم خوشحال باشه،چون زحمتش برای زن بیچاره هست نه اون آقا

واقعا همه شون از کوچیک تا بزرگ در حق اون خانم و مادر خونه کم لطفی و ظلم میکنن

دلم گرفته از این روزها ،دلم تنگ است ،میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است.....
خواهرم سنش رو میگم ده ولی واقعا بچه مستقلیه . به قول خودش اصلا مادر لازم نداره . شاید ماهی یکی دوبار ...

فکر میکنی مستقله،!!اگر مادرت یک هفته نباشه اونوقت می‌فهمید یعنی چی!!

دختر من ۱۳ سالشه،یه همکلاسی داره که مادرش جدا شده،این بچه از نبود مادر آنقدر در رنج و عذابه که فقط خدا میدونه،تازه اونم به قول شما مستقله اما مگه حضور مادر چیزیه که بشه نادیده گرفت؟؟

من میگم شما که بزرگتری،دانشجویی بعضی جاها به داد مادرت برس،شما جوانتری،امروزی تر هستی،به مادرت همفکری بده،مثلا برای جشن که لباس خواهرت ساده بوده به مادرت میگفتی لباس بهتر تنش کنه،نه اینکه شما هم به تنش های خونه دامن بزنی و پشتیبانی از گستاخی خواهرت کنی!!

دلم گرفته از این روزها ،دلم تنگ است ،میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است.....

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

فکر میکنی مستقله،!!اگر مادرت یک هفته نباشه اونوقت می‌فهمید یعنی چی!!دختر من ۱۳ سالشه،یه همکلاسی داره ...

به خدا گفتم . ۸ شب تو گروه گذاشتن همون لحظه به مامانم گفتم بریم میرسیم براش یه چیزی بخریم . گقت نه مگه تولد میخواد بره ؟! قراره بازی کنن با پیراهن و دامن نمیتونه بازی کنه . 

نخیر!!یه زن بزرگسال هم آدمه،چرا درمقابل هرچیزی باید خودش کنترل کنه؟تازه خواهرت لطف کرده به بابات نگف ...

خواهرم ظهر خبر داد به بابام . بابامم گفت مامان خیلی وقته دست از خودش برداشته چندتا فحشم به زبون خودمون داد که معادل فارسی نداره . مامانم ساعت ملاقات نمیره یا قبلش میره یا بعدش میره . عصری که بره یه دور هم اونجا دعوا دارن . بابام خودش با بچه ها دعوا میکنه ولی یکی دیگه دعوا کنه خیلی عصبانی میشه 

خواهرم ظهر خبر داد به بابام . بابامم گفت مامان خیلی وقته دست از خودش برداشته چندتا فحشم به زبون خودم ...


خب عزیزم مشخصه هیچکدوم مراعات مادرت رو نمیکنید!بابات باید پشت مادرت باشه،اگر مادرت حرفی به شما میزنه پدرت باید بگه حق با مامانتون هست،بعدا که خودشون دوتا بودن بگه مثلا به بچه سخت نگیر یا دعوا نکن!این حرف من نیست حرف روان‌شناس‌ها س!میگی بابام گفته مامان دست از خودش برداشته،خب زنی که چهارتا بچه داره،مهمون داره و شوهرش مریضه واقعا چقدر میتونه برای خودش وقت بذاره؟فضا رو آماده کنید،تا اونم بتونه به خودش برسه و حال روحیش بهتر بشه،اینطوری برای خودتون هم بهتره

درضمن با خواهرت صحبت کن حتی اگر از مادر دلخوره نباید بی ادبی کنه،به مادر بگه کاش بمیری یا جلوی جمع بگه خفه شو!این درسته؟حتما چند سال دیگه که بزرگ بشه میخواد کتک هم بزنه!!

اعضای خانواده همه باید باهم همدل باشن،پشت هم باشن تا چرخ زندگی بچرخه

دلم گرفته از این روزها ،دلم تنگ است ،میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است.....
به خدا گفتم . ۸ شب تو گروه گذاشتن همون لحظه به مامانم گفتم بریم میرسیم براش یه چیزی بخریم . گقت نه م ...

خب بنده خدا نمیدونسته که قراره همه لباس مجلسی بپوشن،گاهی پیش میاد،یه وقت یه کاری انجام میدی بعد میری میبینی یه طور دیگه میشه!!از قصد که نخواسته بچه رو ناراحت کنه گفته لباسش راحت باشه برای بازی

بهتر بود باخواهرت حرف میزدی آرومش میکردی

از طرفی با یکی دوتا از مامانهای همکلاسی خواهرت در ارتباط باشید،اینطور وقتها از اونا بپرسید چه کار میکنن شما هم هماهنگ بشید که یهو غافلگیر نشید

دلم گرفته از این روزها ،دلم تنگ است ،میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است.....
مجبورن که موندن روزهای اول ۲۴ نفر بودن الان شدم هشت نه نفر یکیش مارربزرگمه راهش از بیمارستان دوره ما ...

 کی گفته مجبورن بمونن...مادر بزرگت نیاز نیست روزی چندبار بره بیمارستان بیاد‌‌.بمونه خونه از بچه نگهداری کنه وکمک حال مامانت باشه..‌همراه مریض یک نفر تو بیمارستان باشه کافیه..دوتا از عموهات بمونن خونتون که نوبتی بمونن پیش بابات‌‌.بعضی وقتها هم‌مادرت بره..بقیه الکی موندن..

 پارسا پسرمامان😍
کی گفته مجبورن بمونن...مادر بزرگت نیاز نیست روزی چندبار بره بیمارستان بیاد‌‌.بمونه خونه از بچه نگهدا ...

بابام مراقب نمیخواد . کارهاشو خودش انجام میده حالش خوبه هنوز عمل هم نکرده . هرروز پیاده روی هم میره ولی مادربزرگم پیرزنه . طاقت نمیاره که نره . صیح یه بار میره عصر یه بار میره دیدنش 

بچه ام نگه میداره بقیه هم عمه ها و عموها هستن که از شهر دیگه اومدن و سخته براشون برن و دوباره روز عمل برگردن 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز