داییمو دیروز خونه مامانم بود دو ساله ازدواج کرده
سر و وضعش خراب بود
یعنی نصف بیشتر موهاش سفید شده بود
با زنش بحثش شده بود باز
میگفت خیلی شکاکه و ..میگ حق نداری جایی که زن هس بری لباس فروشی و داروخونه و ...
وقتی میریم بیرون ما خودآگاه به لحظه ذهنم مشغول باشه از جلوم یه زن رد بشه میگه چرا نگاهش کردی
حق ندارم یه لباس رنگی و خوب بپوشم یا موهامو درست کنم میگ میخوای بری قرار و ...😲⁉️
حتی گاهی وقتا به حموم رفتن و مسواک زدنمم گیر میده
وای حقیقتا پشمام ریخت میگف فقط بیرون رفتنی با چشام نگاه میکنه کجارو نگاه میکنم حق ندارم مغازه ای رفتنی برای لباس خریدن با اون به فروشنده سلام بدم
خونه اومدنی فقط لباسامو بو میکنه ببینه بوی عطری چیزی نمیاد یه بار زنگ زدنی یکم کسل و بی حال باشم میگم خیانت میکنی و..
واقعا سرو وضع داییم خیلی بد بود
دلم سوخت براش
اصلا کسی نیس خیانت کنه و ..به خدا تو گوشیش نت هم نداره هیچ برنامه و..