بچها من با این خواهرشوهرم دوسالی میشه تقریبا قهرم یعنی دوساله حرف نزدم اصلا حتی یه کلمه، اون جایی باشه من نمیرم، منم جایی باشم اون نمیره، عید هم دوبار دعوتش کردم نیومد یه بار هم اومد با اونیکی خواهراش سر من و یه مسائل دیگه دعوای درست و حسابی راه انداخت و رفت، حالا امشب بله برون دخترشه ، شوهرش زنگ زده به همسر من که امشب شام بیاید خونه ما.... البته اینم بگم این خواهر شوهرم نه فقط با من با بقیه هم یکی در میون قهره ، حالا من موندم چیکار کنم برم نرم؟؟ بقیه خواهر شوهرام میگن بیا ولی حرف نزن محل نزار اما من دلم نیست کلا برم
باید خودش به تو زنگ میزد نرو .مام همینطوریبودیم شوهرش دعوت کرد شوهرمو عروسی نرفتم گفتم خودش بزنگه به گوشش رسید خودش زنگ زد رفتم
اسم کاربریم! من نمیدونستم نمیشه عوض کرد وختی نوشتم حالم اصلا خوب نبود . خلاصه شد دیگه .حالا ک شده و نمیشه تغیرش داد برای پدرمادرم فاتحه بخون خداخیرت بده💚
ای بانوی شرقی بعد از ده سال زندگی یاد گرفتم :اگر مرد من خیانت کند مقصر من نیستم که او خود را به بهایی اندک فروخته اگر فرزند من کج رود باز هم من مقصر نیستم او خود خواسته این راه را انتخاب کرده،من در زندگی برای این دو فقط یک راهنما هستم خودشان تصمیم گیرنده هستند...من تمام تلاشم را کردم که به آن ها درست زندگی کردن را بیاموزم وقتی نمی خواهند یاد بگیرند کاری دگر از من بر نمی آید و این را خوب می دانم که هر که را در گور خود می خوابانند ... من فقط مسئول رفتار و کردار خود هستم نه دیگران... و این نصیحت از من به تو ، مردان این سر زمین خوب یاد گرفته اند هر غلطی که دلشان می خواهد کنند و دیواری کوتاه تر از زنان خود نمی یابند... بعد از سال ها یاد گرفتم که قوی باشم و در لحظه زندگی کنم به خودم ببالم و از زندگی کردنم لذت ببرم ، لذت ببرم اما گناه نکنم خرج کنم اما کمی هم جمع کنم ... کلام آخر ای بانوی شرقی قوی باش برای خودت زندگی کن و لذت ببر💖