بهم گفتن طول دهانه رحم کوتاهه و باید سرکلاژ شی.
دلم میخاست بارداری بدون درد سری رو تجربه میکردم اما خب نیمشد کاری کرد. برای درمان قطعی امدم شیراز. حدودا ۴ تو راه بودیم که رسیدیم و مستقیم رفتم پیش دکتر معروفی که میگفتن تو کارش خیلی وارد.
شرایطمو بهش گفتم و چون سابقه خانوادگی نداشتم حلقه پساری رو پشنهاد کرد. بگذریم که چه سختی هایی توی بارداری تحمل کردم.
خداروشکر به ۳۶ هفته رسیدم
نزدیک ۹ ماهم بود که مجبور شدم دوباره برای در اوردن حلقه به شیراز برم.
هر کاری کردم دکترم قبول نکرد منو سزارین کنه بخاطر همین عوضش کردم و پیش دکتری رفتم که کارش سزارین های اختیاری بود.
با کلی خاهش و التماس منشی بهم زنگ زد و گفت ساعت ۳ ظهر هیجی نخور ساعت ۸ بیا بیمارستان و بگو خیلی درد دارم یکم خودتو خیس کن. و بگو کیسه ابم پاره شده. منم طبق گفته خانوممم همین کارو کردم و کلی ایل پشت سر خودم کشوندم شیراز و ساک و بستم اماده و رفتم بیمارستان. همین ک رفتم بخش زنان یه خانومی جلو راهمو گرفت و گفت دکتر گفته امروز شیف بدی هست برو تا خبرت کنم.
کلی گریه کردم و خواهش و التماس کردم که خودم میرم با شیفت حرف میزنم. تروخدا منو برنگردونید. گفتن نهههه نمیشه برو خبرت میکنیم. با چشم گریه از بیمارستان بیرون امدم و التماس میکردم منو برگردونید نمیمونم شیراز. از دکترم متنفر بودم چدن بهم دروغ گفته بود . به شوهرم گفتم دیگه پیش این دکتر نمیرم. یکی دیگه پیدا کن. خلاصه با کلی جست و جو بین اقوام یه دکتر دیگه پیدا کردیم که دختر اقوامشون چند روز پیش سزارین اختیاری کرده بود. ادرس مطب رو گرفتیم و همون شب رفتیم مطب. از شانس ما فقط روزای زوج مطب میومد و اون روز فرد بود. با کلی نا امیدی برگشتیم خونه و مستقیم رفتم خوابیدم. مت الکی نیست.