سلام اسی
من سالهاس خواننده ی خاموشم ولی چند بار تاپیکهای بارداری ت رو دیدم
دور از جون شما دور از جون شما البته سرگذشت خواهرم رو برات تعریف میکنم
خواهر من دو تا بچه داشت یک دختر یک پسر یهو تو سن ۴۶ سال ک فکر میکرد یایسه شده باردار شد و تقلا کرد سقط کنه و نشد و خلاصه دخترش به دنیا اومد
چندین سال پیش دختر اولش رو که به شدت دوست داشتو عاشق بود و ما خانوادگی عاشقش بودیم رو تو سن ۲۵ سالگی از دست داد
حالا اون دختر یعنی بچه ی سوم روز به روز قیافه ش اخلاقش همه چیزش شبیه اولی میشه
برای مادرش شده سنگ صبور
برای ما شده دلگرمی میخنده انگار همون آبحی ش داره میخنده میاد یهو آدم رو بغل میکنه آدم حس میکنه همون آبحی ش زنده شده
الان خواهرم ۶۰ سالشه
کی میخواست تو سن ۶۰ سالگی ش همدمش باشه.پس شما از حکمت خدا بیخبری
ضمنا مادربزرگ بنده ۹۸ سالش هست عمه کوچیکم اللن نزدیکه ۶۰ و خرده ای سال سن داره