عید گذشته من یه تایپک زدم که ذوق عید رو زنده نگه داریم و سخت نگیریم و... یکی اومد خیلی بی احترامی کرد گفت چرت و پرتای مجازی رو نیار اینجا و دلت خوشه و... فقط بهش گفتم کاش خانواده ت بهتر تربیتت میکردن
یهو برگشت گفت ایشالا تااخر عید داغ عزیزتوببینی که تاآخرعمر عید و سال تحویل هاروزگارت سیاه باشه
خیلی دلم شکستم،من خودم همیشه ترس از دست دادن خانواده مو دارم اینوکه گفت تایکی دوماه همش استرس داشتم خانواده م بمیرن،نمیزاشتمتنهاییجایی برن تو خواب میرفتم چک میکردمنفس بکشن و همش حرفای اون خانم تو ذهنم بود
امشب یهویادش افتادم گفتمبرم تایپکش هاشو ببینم دیدم خیلی حالش بده و چندین تایپک زده که ارزوی مرگ میکنم انقدر حالم بده فقط دلم میخواد بمیرم،سر نماز صبح دعا کردم بمیرم و....
من نفرینش نکردم ولی بد دلمو شکوند و احساس میکنم داره کارماشو پس میره
تویکی از تایپک هاش نوشته بود منکه همه ی عمرم کار کردم حجابمو رعایت کردم،محجوب بودم و درس خوندم و تنها بودم و..الان چراباید اینطوری باشم خواستمبهش بگم احتمالا چون دل خیلی هارو با نفرین کردن و زبون تندت شکوندی ولی هیچی نگفتم