هر چی یادم میاد اینا عقد کرده بودن(عقدشون جوری بوده که حتی یک مشت نقل ریز به کسی ندادن)
سالهاست طبقه ی بالای پدر و مادر داماد دارن زندگی می کنن
دختر خانم دو ساعت بعد از عقد کل وسایلش شخصی اش را بار وانت کرد و آورد خونه ی پسر
اون واحد بالا را الآن دو سال است بازسازی کردن
کالاها را خریدن و بردن چیدن
سفر به عتبات هم رفتن
دختره اول لاغر بوده چاق شده
محصل بوده دانشجو شده
و کلی اتفاقات دیکه که به من اصلا مربوط نیست
اون روز تو جمع فامیل حرف عروسی اینا شد که نفری چقدر می دید؟؟؟
من موندم آخه چجوری روشون میشه دیگه مجلس عروسی بگیرن؟؟؟
عقدشون جوری بوده فقط دو تا شاهد بردن و به نیم ساعت نکشیده زود هم برگشتن
نه بزرگ تری دعوت بوده نه اطلاعی دادن نه چیزی
من خنده ام می گیره بخوام عروسی اینا برم
حالا مادرشوهره همه جا نشسته میگه
عروسم داره اون بالا درس می خونه فعلا
آره جون خودت
درس را که خونه ی پدر هم می شد خوند؟؟
شما برای مطالعه ی اون خانم طبقه ی بالا را بازسازی کردی و اونهمه کالا خریدی؟؟