از ماه اول شوهرم گفت بچه میخوام خانوادشم از دوماه اول هی دخالت کردن بچه بیار
منم جلوگیری نکردم و فهمیدم کلا مشکل داریم دوا درمون ناراحتی استرس پس کی بچه میاد
دیگه کلا فکرمون پیش مشکل بچه بود سقط برام پیش اومد
کلا از زندگی و خونه لذت نبردم از اول افتادم تو استرس بچه و درمان
الانم کل ترسم اینه نکنه هیچوقت مادر نشم
تا به خودت آرامش ندی بچه دار نمیشی
رو تغذیه اتم کار کن
ولی اولش یه دعوایی با شوهرت کن
بگو نزاشتی حداقل چند ماه با هم خوش باشیم زود ازم وارث تاج و تخت خواستی حتما حرفاتو بهش بزن
رو کاغذ بنویس بهش بگو
نشد پیام بده
باید اول اول اول بخودت آرامش بدی
فکر کنم خیلیا اول زندگی نفهمیدن زندگی دو نفرشون چطوری گذشته.
دو نفر که اول ازدواج میکنن، سر خونواده شوهر معمولا توی زندگی دو تا جوون هست. یا از سر دلسوزی یا از سر فضولی. یا هم شوهر هنوز به بلوغ نرسیده و نتونسته از نظر روحی خودش مستقل باشه.
حتی اونایی که هم زود بچه آوردن از زندگی شون چیزی نفهمیدن چون همیشه یکی هست که دخالت میکنه یا اگر دخالتی نیست خود شوهر یا خانوم باهم نمیسازن.
اینطوری بهت بگم زندگی همراه با رنج و غصه هست. در کنار خوشی ها....
