حالا شما صبر کن ببینیم میفهمم یا نه
من تمام تلاشم رو کردم با وجود اختلاف های خانوادگی زیاد که حتی پدر مادرم تا مرز طلاق رفتن بابام چند سری منو از خونه بیرون کرده هی خواستگار میومد و خانواده اصرار دارن که ازدواج کنم با وجود دو تا خواهر کوچکتر که تو خونه شلوغ میکنن و نمیزارن آدم تمرکز کنه با وجود افسردگی خودم و مادرم تپش قلب خودم تنبلی تخمدان شدید و رفتن به دکتر برای رفع این مشکلات من تونستم طی شش ماه خوندن علوم آزمایشگاهی قبول بشم حتی یک سال کامل هم درس نخوندم
الان هم دروغ گفتم تقصیر خودشون بوده که هی آدم رو سرزنش میکنن پارسال من پرستاری قبول شدم خالم به جا اینکه تشویق کنه گفت مگه چی قبول شدی میخوای بری زیر مردم رو تمیز کنی دیگه
الان دیگه دانشگاه دولتی قبول شدن خودش افتخاره چه برسه به رشته
وقتی از شرایط من خبر نداری اینجوری صحبت نکن عزیزم