۴ جاری هستیم.یک خواهر شوهر.پدرشوهرم شون باغ دارن موقع کار که میشه ب شوهرم زنگ میزنن که زنت بگو اماده شه بیایم دنبالش بریم سر باغ.شوهرمم بچه ننه هس.فقط من و جاری بزرگتر از خودم رو میبرن.یکی دیگ از جاری هام بچه کوچیک داره اما وقتی ک بچه نداشت ندیده بودم ازش کار بخوان .جاری بزرگترم هم ندیدم کار بکشن.هر وقت میریم برای کار تو باغ من و جاری دیگه ام.دخترشون هم شهر دیگه ان اما معمولا هر هفته میان در حد یک یا دو روز می مونه اما تا حالا ندیدم بره سر باغ.زورم میاد ک چرا وقتی میرم بقیع نیستن.اگ پدرشوهرم بهم گف باید بیای کمک کنی و اینا چی بگم ک شاید خجالت بکشه؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اینبار اومدی خودتو بزن کمر درد نوبت دکتر بگیر بگو میخام برم ام ار ای دکتر گفته دیسکته دوبار شوهرت پول خرج کنه دهنشو میبنده اگر میخای بعد ها کمر درد نگیری بجز اون روانت اسیب نبینه راهکارش اینه