۴ جاری هستیم.یک خواهر شوهر.پدرشوهرم شون باغ دارن موقع کار که میشه ب شوهرم زنگ میزنن که زنت بگو اماده شه بیایم دنبالش بریم سر باغ.شوهرمم بچه ننه هس.فقط من و جاری بزرگتر از خودم رو میبرن.یکی دیگ از جاری هام بچه کوچیک داره اما وقتی ک بچه نداشت ندیده بودم ازش کار بخوان .جاری بزرگترم هم ندیدم کار بکشن.هر وقت میریم برای کار تو باغ من و جاری دیگه ام.دخترشون هم شهر دیگه ان اما معمولا هر هفته میان در حد یک یا دو روز می مونه اما تا حالا ندیدم بره سر باغ.زورم میاد ک چرا وقتی میرم بقیع نیستن.اگ پدرشوهرم بهم گف باید بیای کمک کنی و اینا چی بگم ک شاید خجالت بکشه؟
پدرشوهرت پیره؟
نمیتونن تنها مگه
وا از عروس تو باغ کار میکشن؟
چه جوری جرئت میکنن؟
مقصر شوهرت وقتی مرد هیچی نگه خانوادش سواستفاده میکنن دیگه من الان مادرشوهرم نزدیک شصت سالش خودش مریض ولی جرات نداره خونه مادرشوهرش کار نکنه چرا چون پدر شوهرم زورش می‌کنه
هیچی نگو
با ناز و ادا صداتو نازک کن و بگو پاهام خیلی درد می‌کنه.
بگو مریضم
هربار گفت همینو بگو
والا وظیفه ات نیست دوبار نرو نهایت شوهرت باهات قهر می کنه
تو خودت الویت داری اینکه اون ناراحت بشه بهتر از این هست که تو ناراحت بشی
از اول نباید میرفتی
اونا هم کار درستی میکنن نمیرن.
دو بار بهانه بیار نرو
بعد روال کار میاد دستت
بگو کمرت درد گرفته بشین خونه شلوغش کن کمر دردتو
رو نده من پدر شوهرم چند بار روداری کرد جوری باهاش سرسنگین شدم و حرف نمیزنم که کامل خودشو جمع کرده یه شب که دیگه پیش روی شوهرم زنگ زدم به زنش منظورم مادرشوهرمه قشنگ گلایه کردم گفتم بار آخرش باشه الانم اصلا بهش محل نمیزارم مردک بی ادب و لق دهنو
از چند روز قبل هی بگو نمیدونم چمه کمر درد گرفتم وقتی بهت گفتن بیا کمک میتونی همون بهونه کنی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
