من تنها بودم ولی اونجا تو کاروان اتفاقی خانم دوست بابامو دیدم بابام سپردن منو به ایشون اگه نبودن خیلی سخت میشد چون بالاخره آدم تا یه سرویس میخواد بره یکی باید مراقب وسایلاش باشه
البته توبقیه کار ها تنها بودم و زیارت اینا هم باهم میرفتیم که گم نکنیم راه حسینیه رو