سلام پارسال عقدش بود
من خونم خیلی خیلی دوره بهشون
زایمانم کردم نیومد مادرم خانواده شوهرم همش میگن چرا نیومد مادرت گفتم مریضه و فلان بعد مساد الان بچم داره یه سالش میشه هنوز نیومده
حالا عروسی برادرمه گفتم من میرم پیششون که بچمو ببینن شوهرم به مادرم زنگ زد گفت میایم
امروز مادرم زنگ زد کجا میخای بیای نمیخاد بیای بچت کوچیکه
گفتم پس به فکو فامیل چی بگم گفت به من چه
من الان خسته ام حوصلع ندارم نه مهمون نه چیزی فقط میخام تنها باشم
بماند که خیلی دلم شکست ولی از اونورم موندم به خانواده شوهرم چی بگم
هرروزم تماس تصویری میگیرن باهامون یا میگن عکس دخترتو بفرست خانواده شوهرم
الکی برم مسافرتم نمیشه بگن تماس تصویری یا عکس از کجا عکس خونه پدرمو بیارم
یا بگن گوشیو بده مادرت صحیت کنیم
انقد حرف شنیدم خسته شدم هرکسی میگه نمیخان مادرت نوه شونو ببینن
😔