غمگین ترین داستان عاشقانه خانواده ما مربوط به پسر عمه امه این پسر عمه ام الان ۴۴ ۴۵ سالشه
تو دروان دانشجوی عاشق یکی از همکلاسی هاش میشه
عاشق همدیگه بودن به شدت زیاد دختره خیلی خوشگل بوده خیلی خیلی زیاد برای همین خواستگار های زیادی داشته دکتر، مهندس ، پیمانکار ، ریس ، پولدار ،...
پسر عمه ام بخاطر شرایط پدرش ورشکستگی پدرش بعد قرض و بدهی هاش بعد سکته کردن و زمین گیر شدن پدرش و شرایط خانواده اش
هرچقدر میدوه نمیتونه
برای همین خواهر و برادراش بزرگ میکنه
دانشگاه رها میکنه میره دنبال کار کردن
از عشقش جدا میشه تا دختره بره ازدواج کنه
خلاصه دختر وقتی میبینه پسر عمه ام رهاش کرده بعد مدتی ازدواج میکنه با یک مهندس پولدار
پسر عمه ام هنوز مجرده
با اینکه وضعش خوب شد
الانم خیلی پولداره
همه چی داره
مرسدس بنز Eکلاس داره که یکسال پیش خرید ۱۶ میلیارد
یک خانه ۵ طبقه بزرگ بهترین منطقه شهر داره
،...
همین چند روز پیش یک آیفون ۱۷ پرومکس خرید
در این حد الان پول داره
هنوز خونه پدریش پیش مادرش و یکی از خواهراش که مجرده هنوز زندگی میکنه
اما هرکاری کردن ازدواج نکرد که نکرد
دختر عمه ام (خواهرش ) قسم خورد که هنوز که هنوزه برادرم میبینم شب ها یک عکس دونفره با دختره دارن نگاه میکنه و گریه میکنه صدای گریه اش میاد ..
میگفت هنوزم برادرم گاهی میره از دور دختره را نگاه میکنه..
آدم فکر میکنه مییبنه زندگی گاهی چقدر بی رحمه
من مطمئنم پسر عمه ام الان حاضره مرسدس بده یک پراید مدل ۷۹ داشته باشه خانه بزرگ ۵ طبقه بده تو یک خانه ۵۰ متری اجاره نشین باشه..جای میلیارد تو حسابش چندصد هزار باشه اما اون دختر کنارش باشه...اما زندگیش اینجوری نمیشد تو جوانی که بتونه با اون دختر ازدواج کنه
میگن خدا دختر گرفت اما از فقر به ثروت رساندش اما به چه قیمتی وقتی دلش خوش نیست وقتی هرشب با حسرت و فکر و خیال و گریه میخوابه وقتی تنهاست وقتی هیچ لذتی نمیبره