دعوای ما طولانی شد خیلی با هم بحث کردیم
ببین مادرشوهر من حسود زندگی منه واسه همون چشم دیدن بچمو نداشت دیگه یع بار که رفتیم خونش گفت ببین بچه مرغ نمیخوره تا حالا مرغ و گوشت نخورده و ندیده دیگه این بار آخرش شد که نظر داد راجبه بچم چون من قشنگ داد و بیداد کردم و هر چی میتونستم گفتم آخرشم گفتم قبل اسم دخترم باید خانم بگی همین جوری اسم بچمو نیار
به شوهرمم گفته بودم که مادرش رو بچمون عیب میزاره و خبر داشت دعوا رو که دید چیزی نگفت