ببین من چهار سال پیش که بهم گفت نمیخوامت قهر کردم رفتم خونه پدرم همون روز مهریه مو گذاشتم اجرا
اون زمان بچه نداشتم و قصدمم جدایی بود اما واقعا دوسش داشتم ولی خب گفتم وقتی نمیخواد چرا زورش کنم و کلا اون زمان از طلاق و سختی هاش چیزی نمیدونستم فکر میکردم همین الان حکم طلاقمو میدن و مهریه هم نقد و کامل میزارن کف دستم😏 خلاصه اون اومد دنبالم بارها و اظهار پشیمونی کرد حتی اومد پامم بوسید گل آورد التماس کرد پدرم نزاشت برگردم
بعد خانواده شو فرستاد بارها دوست و آشنا و فامیل و این قهر ب یکسال کشید بعد یکسال رفتم محضر که مهریه مو حلال کنم جدا بشیم چون واقعا تو پروسه دادگاه اذیت شدم اون مدت و فهمی من همه چی به نفع مرداس و مهریه ام سالی یه سکه و اون زمان ب صورت آزمایشی حکم زندان رو برداشته بودن برا مهریه و گفتم واسه سالی یه سکه بلاتکلیف بمونم نمیخوام اونم طلاقم نمیداد
خلاصه تو محضر انقد اصرار کرد که برگشتم الان میگه دلم نمیخواسته برگردی فقط از سر ترحم بوده😒معلوم نیست تو کله پوکش چی میگذره اما ب هر حال معلومه دوسم نداره
منم گیر بچمم و تصمیم گرفتم تا حد توانم مقاومت کنم ک طلاقم نده فعلا تا بچم بزرگتر بشه وگرنه ب قول تو میگفتم باشه طلاقم بده مگه آدم چقد صبر دارع 💔😭