من نرفتم با مادرشوهر ولی دیدم
مثلا بوی غذا بپیچه و اون غذا رو تو پخته باشی میگن وااای غذا پخت یه بشقاب چی بود برا ما نیاوورد اگه بخوای ببری هم از سری بعد میشه وظیفه رو انتظار دارن ازت
یا دیدم مهمون اومده خونه عروس مادرشوهره میاد میشینه پا نمیشه بره دو دقیقه عروس با مهمونش راحت باشه
یا اگه مهمونی برای اونا اومد باید بری پذیرایی عرض سلام اگه نری مادرشوهر هم چیزی نگه مهمونه میگه عروسش چقد بی ادبه
اگه بخوای بری بیرون گردش با شوهرت اگه بفهمن باید اونارو ببری اگه نخوای ببری اونم میشه یه حرف بزرگ
یا یههه وقت خدایی نکرده حرف با شوهرت داشتی صداتون بالا رفت از جیک و پوک زندگیتون خانواده شوهرت باخبر میشه
یا یه وقت مامانت اومد خونت خواستین در رابطه با خودتون حرف بزنین میترسین یه وقت بیاد یهویی حرفاتونو بشنوه
یا اگه خانواده شوهرت مث پدرشوهر یا مادرشوهرت مریض باشه انتظار دارن برن یه سری بزنی
یه چیز بدتری که من دیدم
مادرشوهره خیلییییی عاشق گردش و مسافرت بوده پامیشده تنهایی میرفته کارای پدرشوهره میوفتاد گردن عروس
بخوای قبول نکنی میشه بی احترامی
قبول کنی میشی کلفت
هر روز دعوا دعوا
وقت برای زندگی عاشقانه و مستقل نمیمونه
زیاد خرید کنی یه چیزی میشنوی
پارکینگ رو نشوری به حرف دیگه
خیلییییییییییی کم پیدا میشه که مادرشوهرم باشه که کاری به کار عروس نداشته باشه
دست من بود که عمرااااااا نمیرفتم