منم اولاش خیلی خیلی ناراضی بودم
ما دوران عقدمون انقد دعوا میکردیم ک همه میفهمیدن حتی مادرشوهرم میومد طرف منو میگرفت از بس بچه بازی درمیاورد
سر کوچیکترین چیزا دعوای شدید و میگفت برو گمشو نمیخوامت و...
بخدا خیلی ازش کشیدم اینجا خیلیارو نگفتم
میدونم دوسم داره ولی اعصاب نداره اصلا
انشالله درست بشه من حتی خواستم از دستش خودمو بکشم
ولی خب دیگه اینم قسمت من بود
الان خوب شده تقریبا ولی کاراشو یادم نمیره که تا مخالفش حرف بزنی زندگیرو جهنم میکرد برام
من اگ میگفتم طلاق فک کنم تاحالا خیلی وقت بود جداشده بودیم اون همش حرفشو میزد
حالا امیدوارم شوهرتوهم سر به راه بشه
آجی دیر اومدم تا اینجا خوندم و لایکت کردم. خدا حفظ کنع پچه هاتو و واست تندرست و سلامت نگه دارع و ب زندگیت برکت روزافزون بدع. میدونی رسمای الان با گذشتع فرق کردع. یادم رفت بگم من پسرم ببخشید. منم ب عشقم نرسیدم ، همدیگرو میخواستیم .ولی ازش دلخور نیستم چون ب نظرم ازدواج دختر با پسر فرق دارع، دختر چندتا گزینع ست و فرصت محدود پس مجبورع . ولی پسر شرایط بازتری دارع بخاطر همین ازش گلع مند نیستم و همیشع براش آرزوی خوشبختی کردم. گاهی زندگی رو بی دلیل جدی میگیریم. زندگی سادست ، صدسال دیگع هیچکدوممون نیستیم.
با احترام
همچین گفتی داستان زندگیم فک کردم چ اتفاقای خاصی تو زندگیت افتاده این که میگی تقریبا اکثرا تو زندگی درگیرش هستن تازه چ مشکلات حادتری
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
