همسر من موقع ازدواج سی و پنج شش سالش بود اما دریغ از یک ریال پول درحالی که از بچگی هم کار میکرده، همه رو خانواده ش تیغ میزدن، بعد ازدواج هم من موضع گرفتم در مقابل این کارشون، هم از روز اول افتادیم توو قسط و بدهی دیگه پولی خرج خانواده ش نکرد، از طرفی هم چندتا حرکت عجیب خانواده ش زدن که شوهرم ازشون سرد شد، برای همین نسبتا سریع زندگی مون رو جمع کردیم و از خانواده همسرم تا حد زیادی فاصله گرفتیم.
من خییییلی چیزای عجیب اول زندگی داشتم ولی شانسم زد همون دو سال اول رابطه مون خیلی خیلی کم شد وگرنه الان داشتم تاپیک میزدم که مادرشوهرم توو مهمونی بهم فلان کرد بهمان گفت