۴ سال داره میشه ک دیگه نیستی...
ی جای قلبم همیشه سنگینه...
از چی بگم؟از مبلی ک همیشه جای تو بود و الانخالیه؟
از صندلی گوشه حیاط؟
یا از دلتنگیام بگم؟
بگمک دلم میخواد بازم گوشیتو بدی و بگی اینستا برامنصب کن؟بعدش همش سوال بپرسی ؟و من بخندم ...
یا نه
بزار از بعد رفتنت بگم مگه میشه ی آدم با رفتنش کوه بزاره رو دوشم؟
چقدر از بعد رفتنت تنها شدم...
مگه میشه بعد رفتنت حتی خونت هم غریبه شه؟
چرا زمانبا رفتنت متوقف شده بابا؟
چرا غمت کهنه نمیشه؟
منامشب دلتنگم حتی تمیتونمکاری کنم ک آروم شم جز نوشتن ...چرا دیگ ب خوابمنمیای؟
من حتی بعد رفتنت حسود شدم ..حسود تموم دخترایی ک بابا دارن ...آخ بابا ...آخ...روحت شاد من حتی پیر شدن و سفیدی موهاتمندیدم خیلی زود بود خیلی