2777
2789


مردم مجبور نیستن بوی عطر گرمی جمعه بازاری تحمل کنن

من خودم عطر خیلی گرون نمیخرم ولی این عطرای دست فروشا بدی الکلشون ریه های آدمو به فاک میده نزندنش بهتره خیلی کلاس آدمو میاره پایین. 

تا تابستون بود بوی عرقشونو باید تحمل میکردیم الان بوی عطر مشهدی و عطر گرمی 

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

یه عطر بود قدیما اسمش تی رز بود بوی بشدت بدی داشت من ازش متنفر بودم سالها  بود بوشو نشنیده بودم حالا اون روز رفته بودیم جلسه انجمن اولیا بعد یکی از معلما خالیش کرده بود رو خودش وای میخواستم بالا بیارم

قیافه من 🔫😑😑 وقتی توی تاپیک خانومای باردار میرم۰۰۰ از پشت بوم صدای گربه میاد روی بچم اثر نذاره🔫😑 با هندزفری آهنگ گوش دادم بچم ناقص نشه🔫😑تو لقمم مو بود نپیچه دور گردن بچم خفه شه🔫😑یدونه کنجد رو نون بود بچم سقط نشه🔫😑 موز خوردم بچم نیوفته🔫😑 چایی داغ خوردم بچم نسوزه🔫😑 الویه خوردم تخم مرغ خام توی سسش رو بچم اثر نذاره🔫😑 حالت تهوعم قطع شده بچم نمرده باشه🔫😑 داشتم بستنی میخوردم یه تیکش افتاد رو شکمم سنگین نباشه بچم سقط بشه🔫😑😑 درو محکم کوبیدم گوش بچم پاره نشه🔫😑باد پرده رو تکون داد نوار سرپی توی پرده توی هوا معلق نشه روی بچم اثر بزاره🔫😑😑 بچه فامیل با لیزر اسباب بازی انداخت رو شکمم واسه بچم ضرر نداره🔫😑 عطر میزدم تاپم نازک بود ریخت رو شکمم بچم خفه نشه🤕😑😑 کشمش خوردم بچم فلان نشه... یدونه بالشت جابجا کردم بچم ال نشه... مادر شوهرم با این وضعم میخاد بیاد خونمون شب نشینی، مگه چند روز دیگه داری تا زایمان؟ دوهفتمه عزیزم🔫😑😑😑                                                                                                                                                                                                                                    
بابا باکلاس جمع کن برو یه جای دیگه کلاس بیا

سر دسته اعلام حضور کرد

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

سر دسته اعلام حضور کرد

😂😂😂😂

قیافه من 🔫😑😑 وقتی توی تاپیک خانومای باردار میرم۰۰۰ از پشت بوم صدای گربه میاد روی بچم اثر نذاره🔫😑 با هندزفری آهنگ گوش دادم بچم ناقص نشه🔫😑تو لقمم مو بود نپیچه دور گردن بچم خفه شه🔫😑یدونه کنجد رو نون بود بچم سقط نشه🔫😑 موز خوردم بچم نیوفته🔫😑 چایی داغ خوردم بچم نسوزه🔫😑 الویه خوردم تخم مرغ خام توی سسش رو بچم اثر نذاره🔫😑 حالت تهوعم قطع شده بچم نمرده باشه🔫😑 داشتم بستنی میخوردم یه تیکش افتاد رو شکمم سنگین نباشه بچم سقط بشه🔫😑😑 درو محکم کوبیدم گوش بچم پاره نشه🔫😑باد پرده رو تکون داد نوار سرپی توی پرده توی هوا معلق نشه روی بچم اثر بزاره🔫😑😑 بچه فامیل با لیزر اسباب بازی انداخت رو شکمم واسه بچم ضرر نداره🔫😑 عطر میزدم تاپم نازک بود ریخت رو شکمم بچم خفه نشه🤕😑😑 کشمش خوردم بچم فلان نشه... یدونه بالشت جابجا کردم بچم ال نشه... مادر شوهرم با این وضعم میخاد بیاد خونمون شب نشینی، مگه چند روز دیگه داری تا زایمان؟ دوهفتمه عزیزم🔫😑😑😑                                                                                                                                                                                                                                    
یه عطر بود قدیما اسمش تی رز بود بوی بشدت بدی داشت من ازش متنفر بودم سالها بود بوشو نشنیده بودم حالا ...


والا حق الناسه

من الان دختر جوون بوی عطرش انقدر افتضاح و الکلیه که چشمام داره میسوزه 

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

اره اصلا میزنم تا حالتون بذ شه خوبه؟

شاید یکی نتونه ادکلن بخره

اگه نمیتونی مودب باشی رومن ریپلای نکن من به ادبیات چاله میدونی عادت ندارم ناظمتونم نیستم بگم خانومم  مودب باش نی نی یارو تگ میکنم کاربریت رو هوا میره                                       کاربری قبلی zahram882

یه عطر بود قدیما اسمش تی رز بود بوی بشدت بدی داشت من ازش متنفر بودم سالها بود بوشو نشنیده بودم حالا ...

مامان یکی از بچه های کلاس ماهم ی عطر بدبو میزنه دوساله دمار از روزگار ما دراومده بوش واقعا آزار دهنده 

اره اصلا میزنم تا حالتون بذ شه خوبه؟

بزن عزیزم تو راحت باش

هرکی یه سلیقه‌ای داره بالاخره

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز