ی شهر دیگه دانشجوعه خونه مجردی داره
میاد اینجا یا میگه غذای خوب درست کنید گوشتی باشه
حالا ماهم رژیم مامانم مجبوره برا اون جدا درست کنه
باز دیشب مامانم اینا خونه نبودن اومده میگه رفتن غذا از بیرون بگیرن؟ میگم نه کار داشتن
زنگ زده ب مامانم چی میخوایید بخرید بخوریم
اینا ب کنار
میگه عطر نزنید من میرما
یا ی ذره با خواهرم میخندیم داد میزنه صدای بلند صحبت نکنید من برمیگردما
از دیروز تا الان ۵ بار گفته کاش نیومده بودم مامانم بهش میگه الان منظورت ماییم دیگه ؟ که کنار مایی؟ داداشمم هیچی نگفت خندید
وقتی میاد همش توقع داره حرف حزف اون باشه
تازه ب زووور رفته شهر دیگه دانشگاه ازاد به زووور خونه مجردی گرفت ب زووور ی مقدار زیاد پول تو جیبی میگیره بازم وسط هفته میگه ندارم
فکرنمیکنه بابام بنده خدا چقدر شغلش سخته و داره زحمت میکشه اینجوری پولا رو حیف نکنه
دو روزه جلو چشممه صبرم تموم شده هی میخوام هیچی نگم تحمل کنم تا بره