ما ماشین نداریم و من دیگه روم نمیشه از پدرم ماشین قرض بگیرم. هر دفعه ازش گرفتیم.
شوهرم میگه ماشین و برداریم بریم خونه مادرش شهرستان برنج هایی که خریدیمو بیاریم.
برنج ها خیلی سنگینن زیادن
پدرم روش نشد بگه به ماشین فشار میاد چون چندبار موتورشو تعمیر کرده.
قرار شد امروز بریم شهرستان اما مادرم الان زنگ زد گفت که پدرت روش نشده بهتون بگه دو روز ما شاید ماشینو لازم داشته باشیم کاری برای بابات پیش بیاد و من زنگ زدم به همسرم گفتم که بابام کار داره فردا میخواد بره جایی با ماشینش حالا همسرم میگه هفته دیگه بریم برنجا رو بیاریم اما بابام گفت به ماشینش فشار میاد کلاً هر ماشین سواری دیگهای هم بود نباید این همه برنج سنگینو باهاش بیاری به کف ماشین فشار میاد من موندم به همسرم چی بگم هفته دیگه چطور بپیچونمش که بابام ماشین نمیده ما تا شهرستان دو روز بریم من از پدرم ناراحت نیستم نمیخوام همسرم به دل بگیره چون همیشه بهش ماشین دادن الان توقعش رفته بالا