بچه بودم
ثبت نام کرده بودیم با کاروان بریم مشهد
حقوق پدرم رو قرار بود تا تاریخ حرکت بدن
اما ندادن
شبی که کاروان میخواست حرکت کنه
ما مونده بودیم بدون پول و نمیشد بریم
غروب مدیر کاروان اومد دم در
گفت ساعت یک شب حرکت میکنیم
پدرومادرم با ناراحتی گفتن ما نمیشه بیایم
جور نمیشه برامون.روشون نشد بگن به خاطر پول
گفتن مشکلی پیش اومده
.
خیلی ناراحت بودیم هممون
.
تقریبا ساعت ۹ شب بود
زنگ خونه زده شد
رفتم دم در
یه آقایی گفت منزل فلانی؟
گفتم بله
گفت به پدرت میگی بیاد دم در؟
پدرم رفت
طول کشید
مادرم رفت ببینه چی شده ؟
برگشتن مات و مبهوت همدیگه رو نگاه میکردن
آقاهه مقداری پول آورده بود گفته بود بدهی داشتم به برادرتون
.
عموم شهری دیگه زندگی میکرد
بچه نداشت
پدرومادرش هم فوت شده بودن
خودش هم چندین سال بود فوت شده بود
آقاهه گشته بود تا کسی از خانواده عموم پیدا کنه و بدهی رو بهش بده
و چون زن و بچه و پدرومادر نداشت
به پدرم رسید
پدرومادرم از کسی سوال کردن که از لحاظ شرعی تکلیف چیه؟
گفته بود وارث الان شما هستید
مقداریش رو برداشتیم و رفتیم به مدیر کاروان گفتیم میایم
و اینطور رفتیم مشهد