من یه سالی میشه ازدواج کردم تحصیل کرده ام روانشناسی میخونم خیلی هم خوش قیافم بخدا تعریف از خودم نیست الا ۲۰ سالمه یه بار سابقه سقط داشتم شوهرم خیلی خوبه وضعمون خوبه ولی خب این اواخر خیلی داره بهش فشار میاد قرض مقوله
جاریم یک سال ازمن بزرگتر بچه داره ۱۵ سالگی شوهر کرده همش به من عیب میزارع به همبستگانمون میگه جاریم نبینین خشکله این کلی ژل زده این عملیع در حالی که من اصلا تنها کاری که کردم و پرسنیک بینی زدم
همش میگه بهم نازا میگه نازایی به بچهام حسادت میکنی هی وقتی منو تو جمع میبینه میگه من میخوام باردار شم فکمیکنه مثلا من حرصم در میاد حوریه که دوست ندارم ببینمش همش بام دعوا میکنه خیلی حسودع خیلی بخدا
الا ما گلستان زندگی میکنیم خونه داریم خودمون خودشون دارن یه منطقه خیلی پرت بیرون از شهر خونه میسازن دوبلکس هی بهم میگه جاریم بهم حسودی میکنه من دارم دوبلکس میسازم همش دوسداره تخریبم کنه اصلا من چرا باید بهش حسادت کنم
بعضی اوقات به سرم میزنم اصلا از این شهر برم ازش راحت شم