من در الان تو دو تا شرکت داروسازی ، یکی در تهران و دیگری در کرج، مشغول به کار هستم. گاهی اوقات حجم کاریام بهحدی بالاست که عملاً شبانهروزی کار میکنم؛ یعنی هم شیفت صبح دارم، هم شب. علاوه بر این ها حتی تو پروژههای دیگه ای هم همکاری دارم.
در کنار همه ی این ها ، بهطور منظم ورزش میکنم: شنا، بدنسازی و سوارکاری جزو برنامههای ثابت زندگیام هستند. ازدواج کردهام، مادر یک دختر کوچولو هستم، و در کنار همه اینها، به درسهای برادرم هم میرسم.
من به خستگیهام افتخار میکنم. چون میدونم این حجم از تلاش نتیجه سالها تمرکز بیوقفه روی تحصیل و رشد شخصیام بوده. الان که به موفقیت نسبی رسیدم، میتونم با اطمینان بگم که اون سختیها ارزشش رو داشت.
همین الان که دارم اینو مینویسم، تازه رسیدم خونه؛ واقعاً حس یه انسان نیمهجان رو دارم! از ساعت چهار صبح تا الان بیوقفه مشغول کار بودم، ده ساعت تو ترافیک تهران بودم، ولی بازم میگم: میارزه.
من به استقلال مالیام افتخار میکنم. اینکه میتونم با درآمد خودم خرید کنم و وابسته به هیچ مردی نباشم، برای من یه دستاورد بزرگه. شوهرم واقعاً انسان فوقالعادهایه، ولی همیشه فرض رو بر این میذارم که اگر شریک زندگیام فرد ناسالمی بود، چه میکردم؟ اگر در دوران بارداری متوجه خیانتش میشدم و هیچ پشتوانه مالی نداشتم، چقدر باید تحقیر میشدم؟ این سؤالها برای من انگیزهان که همیشه روی پای خودم بایستم.
من برای تمام زنان خانهدار احترام عمیق قائلم؛ مادرم هم خانهدار بوده و زحماتش بینظیره. اما باور دارم اگر کسی عاشق شغلش باشه، در اون مسیر رشد میکنه و بالاخره روزی نتیجه تلاشهاش رو میبینه.