ترس نداره
خونه ما فت وفراوان گم میشه پیدا میشه خونه قبلی بابام اسنا خیلی قدیمی بود از زمان قبل از انقلاب خیلیم بزرگ بود همه اونجا یچیزهایی دیده بودن یه اتاق هم اخرشبها که میخابیدیم صدای بزن برقص بودسرمون رو که میزاشتیم رو بالش مامانم خیلی مومنه چندبار دیده بوده اما با شمایل ماها که اصلا اونجا نبودیم ما