برای من امروز بیدلیل روز خوبی بود.
هوا به قدری دلپذیر بود که گویا من رو سمت خودش میکشید؛ رفتم بیرون قدم زدم و حالم خوبتر شد.
آخر شب با یکی از معلمای دوران دبیرستانم صحبت کردم؛
چقدر نازنین و دوستداشتنی بودن که از همکلامشدن باهاشون حالم خوبِ خوب شد.
من امروز تفریح لاکچری نداشتم. من امروز با کسی بیرون نرفتم. من امروز دنبال دلیل برای خوب بودن نگشتم.
گهگاهی برای من لازمه دلیلی باشه بهم یادآوری کنه زندگی کنم. گاهی یادم میره زندگی کنم. گاهی یادم میره بیشتر با آدما همکلام بشم. گاهی یادم میره بیشتر بیرون و آسمون و زمین رو تماشا کنم. گاهی یادم میره با دقت و لذت بیشتری بو کنم و نفس بکشم و ببینم. گاهی یادم میره از انجام کارام لذت برم.
من میدونم چقدر شرایط سخته. میدونم همیشه دلیلی هست برای دلشوره و اضطراب و تلاطم ذهن اما اینم میدونم خیلی از وقایع رو بیش از حد جدی میگیریم و بزرگ میکنیم.
یاد این تیکه میفتم که میگه:
توی دنیا،
هر کسی یجوری
نونو در میاره
زندگی شیرینه
غصهای نداره
تو دو روز هستی
غصه ننگ و عاره....
این روزا نیاز دارم یه نوتیف باشه بهم یادآوری کنه که " زندگی کن" قبل از اینکه فرصت از دست بره. قبل از اینکه بهونههای کوچیک برن. قبل از اینکه دلخوشییا برن.
خوشحالی و احساس خوشبخت بودن، کلکسیونی از دلخوشیهای کوچیکه که با هم به مجموعهی حس رضایت از زندگی تبدیل میشن.
یه آرامش دل و درون ابدی برای همهتون آرزومندم💕