گفتم گوشیم چرا دستهه گفت داشتم جا به جاش میکردم اونور روش نخوابی
گرفتم خوابیدم دوباره پاشدم گفت بعد رو میز عسلی نگاه کن
دیدم نوشته من مطمعنم تو داری خیانت میکنی پس منم کردم ناراحت نشو
رفتم تو حیاط گفتم چی میگی شب باباتو میارم اینور حرف بزن ببینم چی میگی گفت راستشو بخوای من کلا حس میکنم خیانت میکنی چه بیرون رفتنت چه با گوشی ور رفتنت .گفتم خیانت چی هر سری دارم میرم بیرون میام کلا سوال پیچم میکنی دروغ از حرفم در بیاری
کلا شکاکی حالام دست پیش گرفتی پس نیوفتی