به شدت بچه شیطونی بود خیلیم اذیتمون میکرد واسه همین من و همه بچه های کلاس ازش متنفر بودیم خودشم تنها بود و خودشم میخواست که تو مدرسه تنها باشه... اخرین باریکه شانسی دیدمش موقع انتخاب رشته با داداشش و مامانش خوشحال خوشحال اومده بود فرم ثبت نامشو درست کنه همشم با خانوادش شوخی میکرد میخندید خیلیم ذوق داشت بعد که انتخاب رشته کردیم اولای سال دهم از خانوادش فهمیدیم که فوت کرده... هر وقت یادش میفتم دلم میگیره🥲