جمعه رفتیم خونه مادرشوهرم؛مادرشوهرم گفت فلانی اینا نمیان ؛برادرشوهرمو گفت؛گفت مریضن؛سرماخوردن؛حالا بعد گذشت دوروز؛زنگ زده به شوهرم که بیا فردا بریم شمال!!!منم شوهرم بهم گفت؛گفتم نمیام اونا مریضن بچه مریض میشه؛تو رو خدا حق با من نیست؛شوهرم دیوونست؛میگه خودش زنگ زد گفت لابد خوب شده!!!چه کنم؟