از صبح باهاش درمانگاه و همه جا بودم سر ظهر رسیدیم خونه سریع برنج گذاشتم گوشت چرخی گذاشتم بیرون گفتم کته کباب درست کنم اونم گفت برام جیگر کباب کن براش کباب کردم خورد ناهارمو درست کردم شوهرم آمد سفره کشیدم یک بشقابم برای مادر شوهرم بردم خورد بعدش برگشت گفت گوشت چرخی که داشتم بذار بیرون برای شب بذار توی شیشه همین الان از فریز بذار بیرون گفتم باشه