مادربزرگم خونه ماست انقدر حرصم میگیره وقتی دستوری با مامانم حرف میزنه از لطفا و ابن چیزا خبری نیست . مثلا برمیگرده میگه برو ناهار رو سریع بکش یا یه چای بیار ببینم .
بابام قراره جراحی کنه چندروز دیگه از فردا باید بستری بشه . مادربزرگم اومده میگه یه بطری آب پرتغال و ماهیچه رو فردا ساعت ۱۲و نیم بیار گوشت تو شیشه و نمیدونم سوپ هم شب بیار برای پسفردا زنگ میزنم بهت میگم چه چیزایی آماده کنی
از اونطرفم هر دقیقه با خواهرام دعوا میکنه که ساکت بشینییند چقدر بی ادبید چقدر بی تربیتید شلوغ کارید و ...