بچه ها حدود 6 ماه پیش یه خواستگار اومد برام بعد من و اون آقا همکار بودیم تو شرکت بیمه و ایشون کارفرمای ما بود(خودش شماره موبایلم از تو پرونده ها در اورده بود داده بود مامانش زنگ زد بهم و قرارخواستگاری گذاشت) خلاصه رفتیم یه جلسه دیدیم همدیگرو ولی بعدش مامانش زنگ زد و گفت بنظرم بهم نمیخورن حالا من باز زنگ میزنم و دیگه نزد و انگار نپسندیده بود منو بعد فرداش دیگه اون آقا از شرکت ما رفت و کلا یکی دیگه اومد بعد دو هفته از جلسه خواستگاری بی دلیل اومده بود شرکت و منو نگاه میکرد ولی من بهش یه چشم غره رفتم و دیگه ندیدمش حالا امروز مامانش جایی دیدم خیلی خیلی ناراحت و تو هم بود البته اون منو ندید بنظرتون پشیمونن که با من اینکارو کردن؟ منم اون موقع دلم خیلی شکست که نپسندیدم و شکستم واقعا
چرا نارحت بشی
ببین اگ‌طرف واقعا دوست داشته باشه ک فکر کنم داره احساس میکنم و گرنه مادره توخود نبود
اگه هم نذاشت مادره و... شاید به خیر نبوده
اصلا ناراحت نباش رو خودت کار کننن
عزیزمممممم
نکنه فکر کردی از شیش ماه پیش تا الان مامانش عذای خاستگاری شمارو گرفته؟؟؟؟
بنده خدا حتما یه مشکل دیگه داشته حتی این جریانو یادشم نمیاد ، مووآن کن
بیخیال شو عزیزم.. تو ازدواج مهمه که خانواده طرف راضی باشن
من اومدن خاستگاریم اول راضی نبودم چون لاغر بود جواب کردم
بعد شش ماه دوسداشتن برگردن منم گفتم عیبنداره چاقش میکنم برگشت ولی اینبار بدگویمون کردن همسایه ها الکی
اونام کلا رفتن
حس میکنم کارما بود
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
