من تو کودکی خیلی کتک میخوردم تو مدرسه هم هیچ دوستی نداشتم تنها بودم چون اعتماد بنفسم از بین رفته بود بخاطره کتک های پدر و فحش ها ی مادرم و تحقیر چون اوتیسم خفیف ساک گوشه گیر بودم ازم سواستفاده میکردن دق دلی هاشون سر من خالی میکردن الان که بزرگ شدم شخصیت تیره دارکی دارم و زیر نقابم پنهانم چون این حجم از سیاهی چشم خیلی ها رو کور میکنه
باهاشون در اصل حرف نمیزنم غذا نمیخورم در اصل کم کوتاه حرف میزنم شاید از طرفی هم دشمنشونم و اون بیرون هم دوستی ندارم این قضیه منو تبدیل به چیزی کرده که خارج از هضم خودمه