من سال پیش قسمت شد رفتم واقعا نمیدونستم انقدر حس خوبی داره مخصوصا محرابش من یه حال دیگه شدم اونجا حاجت که حالم بد بود یه اتفاقی افتاده بود اون مدت تقریبا کمک گرفتم راحت تر بگذرونم
انگار من و پسرم یه تیکه از بهشت بودیم بی دغدغه حس خوب پرنده ها میومدن تو مسجد میرفتن پسرم با بچه ها تو یه صحن مانند بازی میکردن میگفت مامان بیا اینجا بمونیم نریم اینجا خونمون بشه🥺