هیچوقت کسی رو در حد خودم نخواهم دید که بخوام با این مسخره بازیاش اعصابمو خورد کنم
همکار ساده نبودیم...دوست بودیم اما نه رابطه عاشقانه....در مورد همه زندگیش به من گفته بود...باهم بیرون رفته بودیم چندین بار...رستوران دعوتم میکرد....ولی اکثرا بخاطر کار باهم بودیم و در کنارش صحبت های مختلف هم داشتیم...من با حمایتهام نشون دادم بودم اونو دوست دارم...اما اون هیچوقت هیچی نگفت و دل منو شکوند...
نه عزیزم...اون یه شهر دیگس...وقتی که میتونستم کاری نکردم الان زنگ بزنم چی بگم بعد 4 سال؟ بره به درک...قلب منو شکوند بدجوری هم شکوند...الان که به لحظات بودن باهم فکر میکنم یادم افتاد تمام جلسه دفاع پایاننامه اش رو من فیلم برداری کردم و کلی مسخره بازی درآوردم و خندیدم و ....طوری که هیچوقت نمیتونه فیلمو به زنش نشون بده اگه متاهل شده باشه....و من فقط افسوس میخورم چقدررررررررر ساده بودم و اوج جوانی و شادابیم رو پای چه موجودی گذاشتم
الهی خوشبخت باشی عزیزم ولی نه من هرگز اینقدر جسور نبودم که برم ازش خواستگاری کنم
دیگه بعد 4 سال حالم خوب شده بود تا اینکه امروز شنیدم به یکی گفته ازم سرتر بود و خودمو پیشش کم میدیدم!!!! این منو سوزوند دوباره و همه چی باز برام زنده شد
