اینروزا خیلی حس سنگینی دارم شب تا صب بیدارم صب ده یازده میخوابم تا خوده شب.یبار ضربه خوردم یکی اومد جمعم کرد و محکمتر خودش ضربه زد اصن انگار ن انگار این ادم ی روز جونشم برا من میداد چی میشه که ادما یهویی تغییر میکنن یهو سرد میشن یهو عوض میشن.هرکیو میبینی یا پیشرفت کرده یا ب جایی رسیده یا لباس عروس تنشه یا خونه گرفته یا یجوری حالش خوبه
پ کی نوبت من میشه چرا من نباید خوب زندگی کنم چرانباید بخندم دارم میمیرم تو عجبیترین بلاتکلیفی عمرم گیر کردم سن داره میره بالا هنو هیچ ب هیچ