اول ی مقدمه بگم
پارنترم خواستگاریم اومده تاپیکای قبلیم کلا همه زندیگم هست
خیلی همو دوست داریم ب شدددت 3 ساله پام مونده امسالم باز میمونه میشه 4 سال باز میاد جلو (کنکوریم باید صبرکنیم فعلا)
حالا با عمم حرف زدم درد و دل اینا خدایی رازداره
عمم اولش راضی بود ویژگی های پسره رو گفتم راضی بود همین گفتم ده سال ازم بزرگتره نظرش عوض شد گفت نه بیخیال شو نمیخوای تو ی دختری بابات کلی برات آرزو داره فردا همه فامیل درو همسایه همه میگن ی دختر داشت باید میدادش ب شاهزاده (اغراق کرد) اومده دادتش ب ی پیر پسر یدونه دخترشو حروم کرد!!
گفتم اینطوری نگو راجبش پیر پسر چیه 28 سالشه گفت تا تو بشی 28 اون پیره
گفتم بابا من اخلاقاشو گفتم کلی راضی بودی حالا چته میگه اخلاق این مردا رو فقط بعد ازدواج میشه فهمید
ولی من 3 ساله باهاشم همه جوره میشناسمش خوبیاشو بدیاشو واقعا خوش اخلاق ترن آدمیه ک دیدم
یعنی بخاطر حرف مردم چون میگن دخترشو حروم کرد من قید علاقمو بزنم؟ حسرتش تو دلم بمونه بهش نرسم تا چی فردا با یکی ازدواج کنم شرایطش بهتر باشه