من مامانم معلم مدرسه پسرونه بود شیفت مخالف من ما دخنرا ظهر می فتیم هر وقت میخاستم برم مامانم نبود بابام همینطور
چون صبح زود میرفت ناهار نمیزاشت ظهر که از سرکارمیومد تازه ناهار درست میکرد من توخونه حتی صبحونه نمیخوردم کوچیک بودم تا ۴ونیم عصر گشنه و تشنه خوراکی هم نمیخریدن پول میدادن از بوفه مدرسه بگیریم که گاهی اونجا هم بسته میبود
یادمه یه روز بوفه بسته بود اینقدر ضعف کردم رفت تو کلاس داد زدم هرکسی به من نون بده بعش پول میدن دوستمم نامردی نکرد یه لقمه بهم داد ۲۰۰ تومن گرفت اونموقع ۲۰۰ تومن خیلی پول بود این قضیه رو بعد ها برامامانم تعرف کرد کلی طفلی ناراحت شد
یه بارم عصر اومدم خونه به امید نهار میدونستم ناهار قراره مرغ باشه بعد جلوم سیب زمینی گذاشتن وقتی گفتم چرا سیب زمینی گفتن مهمون اومد سر زده غذا کم بود هیچی نموند😐
حالا کلاس چندم بودم:کلاس سوم