عروسیمون رو گرفتیم از اون دوران اعصاب خورد کن نسبتا راحت شدم ولیی همش کار هایی ک تا الان کردن باهام رو یادم میاد و خیلی ناراحت میشم ابرو ریزی هایی ک تو فامیل کردن یکدوم از مساعل و مشکلاتی ک داشتیم و بین خودمون حل نمیشد همه فامیل میدونستن ازدواجمون فامیلیه برا کوچک ترین کار تا تونستن و توان داشتن اذیتم کردن و الان توقع دارن با خانواده شوهر خوب باشم همه رنج هام و بسپرم ب فراموشی ولی هیچ وقت فراموش نمیکنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نه در عقد ونه عروسی مراسم نگرفتم.گفتم گناه دارن دستشون تنگه.خیلی احترام گذاشتم هربی احترامی کردن سکو ...
ببخشید زنی ک خجالتی و ب فکر تنگدستی خودش قربانیه بقران دختر خانمی میشناسم اینقدر سنگین و باوقار عالی درجه یک از اون خانمای عالی همه پشت سرش حرف میزنن ب خاطر ینک لاغر مردم ب خدا و پیامبرش رحمنمیکنن بت رحمکنن فقگرگ شو همین