کارخوبی کردی درنهایت ولی یخورده دیر..... منم دوسه سال اول ازدواجم مادرشوهرم خونه تکونی منوصدامیکردفقط مهمون داشت هی بمن میگفت پاشو... یباردخترش مهمون بودنی خواست چای بیاره فکرکنم دلش سوخت دیدهمش من پامیشم مادرشوهرم بهش گفت توبشین دخترم فلانی یعنی من هس دیگه میاره وای اونجاخیلی حرص خوردم بخودم اومدم که زنیکه دلش بحال من نمیسوزه منوغریبه میدونه ولی اینکه دخترش یه چای بیاره انگارکارشاقی کرده اونجابودبعددوسه سال بلندنشدم دوباره گفت خودموزدم به نشنیدن دوباره گفت باگوشی وررفت بایه قیافه سرخ شده ازحرص بلندشدخودش اوردالانم تنهابریم کارمیکنم ظرف میشورم سفره جمع میکنم ولی دیگه خونه تکونی هاش نمیرم یادخترش باشه نصف کارهارومیکنم ازماکه گذشت ولی هرکی واردخونواده شوهرمیشه ازاول رونده چون یبارروبدی تمومه میشه وظیفه
منم شدم‌مثل شما از مهمون متنفرم اسم مهمون میاد تمام بدن میلرزه 💔
بخاطر همین ب هیچ وج اصلا خونه عروسمون نمیریم شاید سالی یکبار اصلا شب نمی مونیم حتی وعده غذایی نمی مونیم نمیخواییم مثل ما عذاب بکشیم
براا بهترین ها رو ارزو میکنم عزیزدلم خداروشکر راهتو پیدا کردی
متاهلی ؟؟ عزیزم چقدر باشعور هستین که نمیخواید عروستون اذیت بشه .
خواهر شوهر من پدرشو آورد گذاشت خونه ما ،با مادرش و داداشش رفتن مسافرت بعد که برگشتن نیومدن باباشون ببرن ، باباشونم جاش خوب بود نمیگفت برم ، ۲۰ روز خونه ما چتر شد ، بعد ۲۰ روز به خواهر شوهرم زنگ زدم گفتم بیا بابات ببر ، گفت خونه پسرشه ۱۰ سالم بشینه .
گفتم من نمیتونم شرمنده پس من میرم خونه بابام ،بابات اینجا بمونه .
انقدر بیشعور بودن
عزیزم همه این بلاهارو عمه هام و دختر عمه های کثافتم و عمو های نامردم سر مامانم اوردن یعنی حرف شمارو قشنگ لمس میکنم انگار شما تاپیک زدی از طرف مادر من بخدا
خودم مجردم وقتی دیگه ما بزرگ شدیم دیگه سعی کردیم باکسی رابطه نداشته باشبم چون بخدا خودمون خسته شدیم الانم خودم ازبس کار کردم دیسگ کمر و گردن گرفتم
دیگه اجازه نمیدیم مهمون بیاد
بابامم فوت کرد با اقوامش خداروشکر قطع رابطه کردیم
ولی یه چیزی بگم؟🌸 از صداقت شما خیلی خوشم اومد. شما ذاتا" آدم خیرخواهی هستی.
اینجا پر از نوجوانه. اینکه صادقانه هشدار دادی که زود ازدواج نکنید که مبادا کم تجربی و طمع بقیه( فلانی از همه کوچیکتره، ازش کار بکشیم) زندگیتون رو تلخ کنه؛ خیلی ارزشمنده.
هر کسی زود ازدواج کرده حتی اگه آسیبی از این بابت دیده ولی مدام میاد اینجا تبلیغ کودک همسری میکنه و این رو وسیله فخر فروشی به بقیه میکنه.
اره ذات مردا همینه وای باید اینقد قدردانی ازت میکرد که کم کاری بقیه جبران میکرد اینقد فشار به اعصابت نیاد
یبار برادرشوهرم اومد خونمون گفت از دندونپزشکی اومدم ساعت ۷ و ۸ شب بود خونمونم یه شهره پاشدم چیزی درس کنم گفت نه نمیتونم چیزی بخورم گفتم دمپختی خوراک نرمی درس میکنم نذاشت دیگه میوه و چای پذیرایی کردم وقتی رفت همسرم خیلی تشکر کرد اینجوری پاشدم شام درس کنم
