سلام من یه فامیلی داشتم که اقا هستن چند سال پیش به ایشون پول دادم کار شد پول منو برگردونن حالا چی شد دادم چرا دادم بماند اون زمان با اون پول میشد یه ماشین گرفت خلاصه خیالم راحت بود همیشه هم به خودشون و خانوادش احترام گذاشتم وضع مالی خوبی هم دارن اما همیشه یه داستانی در اوردن تو درست احترام نگذاشتی جلوتر نیامدی دست ندادی با اینکه من از ترسم که بعدا مشکلی پیش نیاد احترامم گذاشتم اما بازم بهم بی احترامی میشد من خودم مریضم بعضی وقت ها پول دکتر ندارم فکرم خلاصه درگیره اینم بگم دخترم ازدواج نکردم یک سالی شاید پیشتر از کار اومدم بیرون دنبال کار م خدا شاهده احترام گذاشتم اینا رفتن تو قیافه با من صبحت نکردن یکبار آنقدر بهم فشار اومد مثلا جایی دوره هم جمع بودیم شیرینی شکلات چایی بردم تو صورتم نگاه نمیکردن بعدش من عذر خواهی میکردم میگفتن اونجا باید جلوتر می اومدی باید بغل میکردی فلان با این که حواسم بود همیشه ولی انگار نمیدونم حالا چند شب پیش دیدمشون دیدم همه دور هم هستن پسر بزرگ این اقا داره به عمه من میگه تو فلان جا این کار کردی خلاصه هرکسی گله داشت میگفت منم بعد اون همه سال دهن باز کردم تحت فشار بودم بازم باهام قهر بودن گفتم من عمو همیشخ احترام گذاشتم چرا با هام حرف نمیزنید شما یادتون پولم گرفتید گفتید پس میدید من نیاز داشتم پس ندادید همین گفتم پرید بهم فحش داد قلبم شکست باز عمه ام اینا گفتن عیبی نداره تو اشتباه کردی موقعیتش خوب نبود نباید جلو بچه هاش خانومش حرف میزدی گفتم اوکی زنگ زدم خانمش رابطمون با خانومش درست شد با بچه هاش دوباره چند روز پیش اتفاقیرعموم تو فروشگاه دیدم جلوی اون همه ادم توپید بهم بازم گفتم عیبی نداره قرار سد بریم خونشون با احترام پیام دادم سلام عمو عزیزم خوبی هستید بعد از شام بیایم خونتون فقط اینو گفت سلام بله
من رفتم سلام عدالت پول گذاشتم روش دوتا پیراهن برای بچه هاش خریدم شکلات خریدم
میگم برم میدونم خودش بچه هاش خوب رفتار میکنن عموم بد اگه نرم دوباره یه داستان جدید دعوا نمیدونم رفتم با عموم چه رفتاری کنم