مادرم روز به روز داره بی احساس تر بی تفاوت تر میشه.
یه ماهه که نرفتم اصلن براش مهم نیست
قبلن هم که میرفتم یه عصر تا شب بود.
که اونم داره از من وخواهرم دریغ میکنه.
حتی شوهرم هم متوجه شده دیشب گفت چه خانواده ی بی احساسی داری.
امروز من یه وسیله ای لازم داشتم بش زنگ زدم بش گفتم میخوام بیام ببرم
اولن که حتی نگفت مادر بیا از عصر ببینمت
دوم اینکه گفت من اون وسیله رو میزارم برات تو حیاط من میخوام برم پیاده روی.