خیلی از خودم بدم میاد از بچگی چون نمتونستم ازدواج کنم و شرایط خوبی و ادمای خوبی دورم نبود و نقص عضو داشتم همیشه حس کمبود داشتم و خودمو تنها ترین ادم دنیا میدیدم
برا همین با پسرای زیادی در ارتباط بودم و خودمو با اونا سرگرم میکردم...
چ شبایی ک خون گریه کردم انقد ک خودم و کوچیک میکردم برای موندنشون و حس گناه و عذاب وجدان از ی طرف
امروز خیلی خستم دیگه تاب و تحمل ندارم...
کاش خدا ی آدم خوب نصیبم کنه من واقعا توان و تحمل تنهایی رو ندارم😔😔😔