تو دوران بارداری ی عالمه قران میخوندم و ماه اخر چله سوره یوسف گرفتم و نمازمو سر وقت میخوندم عاشق بچه بودم خیلی به خدا نزدیک شدمو و خیلی هم مراعات میکردم تو همه مسائل که کسی رو از خودم نرنجونم
تا ی پسر خوب و سالم و باهوش خدا نصیبم کنه امشب خیلی دلم گرفته
بعد از به دنیا امدن پسرم تا 6 ماهگی شدید تا 5 صبح گریه میکرد جوری که منم فقط گریه میکردم و ما نفهمیدیم چرا با اینکه خیلی دکتر بردیمش
تا اینکه تو 6 ماهگی برای اولین بار خون دفع کرد و بعد از مراجعه به دکتر فهمیدم حساسیت شدید به پروتئین گاوی طوری شد که تا 2 سالگی منم از خیلی چیزا منع شدم و هیچی مصرف نکردم
حساسیتش تا الانم تقریبا ادامه داره البته بهتر شده ولی هنوزم.هست
الان درد معده و روده هاش انگار مشکل دارن و بچم دل درد میشه
4 سال و 5 ماهش هست که خوب حرف نمیزنه یعنی واضح صحبت نمیکنه و کسی زیاد متوجه نمیشه و دارم میبرمش گفتار درمانی دست بزن داره و وقتی تو جمع خانوادگی یا پارک و بیرونم خیلی نگرانم که کسی رو نزنه امشبم بدون دلیل دختر خالش که 3 ماه ازش بزرگتره رو زد
خواهرم تو دوران بارداری خیلی اعتقاد نداشت ولی دخترش تو 1 سال و نیم کامل حرف میزد و هیچ مشکلی نداره و خیلی باهوش و با تفاوت 3 ماه ولی خیلی از پسرم جلوتر
امشب خیلی دلم گرفت از خدااااا خیلی
همین خواهرم ی سری که بحث قران و اینا بود بهم گفت حالا بچت هم بدنیا میاد و میبینیم چطور میشه
خیلی سرافکنده شدم خیلی خدایاااااا