شما میتونید با این مدل آدما همدلی کنید و درک کنید دغدغه شونو ؟
شوهر من ۳۳ سالشه هفته پیش مریضی سختی رو گذروند ویروس دست پا دهان گرفته بود کل دهنش شده بود پر از افت و زخم غذا نمیتونست بخوره حتی حرف هم نمیتونست بزنه این توی وضعیتی بود که دو تا بچه کوچیکم هم چند روز قبلش مریض شده بودن و من خسته از مریض داری بودم
ولی با این حال چون شوهرم خیلی نیاز به مراقبت داشت
چهار پنج روز شب و روزم یکی شده بود تا ازش مراقبت کنم حتی نصفه شب بهش آب میوه بدم که دهنش خشک نشه چون اگه دهنش خشک میشد زبونش میچسبید من صد خودمو براش گذاشتم چون نیاز به من داشت
خدا رو شکر الان خوب شده و الان فقط تک و توکی سرفه میکنه
گاهی اوقات بیشتر ولی خب سرفه هست
حالا پدرشوهر مادرشوهر من صبح یه بار عصر یه بار( منهای وقتایی که به خود شوهرم زنگ میزنن ) فقط به من زنگ میزنن حال گل پسرشونو بپرسن و به من اعلام نگرانی کنن که فلانی هنوز سرفه میکنه بهش شربت سرفه نمیدی ؟ فلان کار رو نمیکنی ؟ بهمان کار رو نمیکنی ؟
صبح به مادرشوهرم رک با چاشنی طنز گفتم پسر یک ساله من هنوز سرفه میکنه دیگه فلانی که خرس گنده ست سرفه ست دیگه باید دوره ش بگذره
شاید باورتون نشه ولی باز عصر پدرشوهرم زنگ زد گفت فلانی زنگ زدم بهش خیلی سرفه میکنه 😑
هیچی نگفتم فقط سکوت کردم و از سکوتم فهمید دارم ملاحظه میکنم که حرفی نمیزنم یه احوال پرسی از بچه ها و خودم کرد و خداحافظی کرد
به خدا من شانس بزرگی آوردم که شوهرم بچه ننه و جون ترس نیست ، وگرنه این پدر مادر پتانسیل اینو داشتن که ازش یه پسر بچه بی عرضه و دست و پا چلفتی و ترسو و جون ترس به معنای واقعی کلمه بسازن
شما دیدید آدمی که تا این حد جون ترس باشه ؟ برای من اصلا قابل درک نیست اصلا عادی نمیشه برام این رفتاراشون