نمی دونم خیلی دورویی دیدم براخانواده خودم شوهرم خیلی با خلوص و مهربانی رفتار کردم از خیلی ازناسپاسی هاشون گذشت کردم ولی دیگه بریدم زده شدم همه ی کارشون مث یه پازل چیده شدکنارهم دیگه جای شکی برام باقی نموندکه من ودرحدهمون جایگاهی که هستم قبول دارن کمترآره ولی بیشتر نه هرکی فقط به فکر منفعت وتیغ زدن بودمنم کم کم تبدیل به یخ شدم اصلا نمیخوام دیگه اشتباهات وحماقتای قبلمو تکرارکنم وخودموداغون کنم چون این وسط بازنده منم خیلی سخت دیگه اعتماد میکنم الان فقط با کمک به نیازمنداحس اجتماعی بودنم نگه میدارم و پشیمون نیستم اونارو محق می دونم